خون
مـزن به پهـلویش که بـال و پـرش می ریزد
مکشش روی خاک که برگ و برش می ریزد
بزن ولی جلوی چشم بچه هاش مزن
اشک خونی است که از چشم ترش می ریزد
مبرش دستِ بسته جان به لبش می اید!
بین مردم که دگر ابرویش می ریزد
بس کن ای بزدل ملعون مگر نمی بینی!
از همان ضربه ی تو خون سرش می ریزد
دوبرادر ودو خواهر همه شان می بینند
این گل تا شده خون ازدهنش می ریزد
روضه را می برم انجا که میان خانه
دست بر پهلو وخون از کمرش می ریزد
لحظه ی غسل تن فاطمه بابایم گفت
هر کجا می نگرم خون ز تنش می ریزد
.......
مادرم وای چه امد به سرت در کوچه
که ازین موی سرت بیش ترش می ریزد
از روی پوشیه زد تازه این شده حالت
بنگر فضه کبودی ز رخش می ریزد
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
اشعار حضرت صدیقه طاهره،
،
:: برچسبها:
شعر مرثیه حضرت فاطمه,
شعر فاطمیه,
اشعار شهادت مادر سادات,
شعر شهادت حصرت زهرا,
مداحی حضرت زهرا,
روضه حضرت زهرا,
شعر مداحی مرثیه حضرت فاطمه,
ایمان غلامی باب الجنه,
شعر فاطمیه,
مداحی فاطمیه,
عید نوروز ودهه فاطمیه,
شهادت حضرت زهرا,
اشعار حضرت زهرا,
دهه فاطمیه,
مداحی حضرت فاطمه,
شعر نداحی,
حضرت زهرا,
فاطمه,
همسر علی,
مدینه,
در ,
کوچه,
سیلی,
پهلو,
کوچه های بنی هاشم,
حسن غریب,
در سوخته,
علی مظلوم,
مداحی بی بی دوعالم,